نهانخانه ی دل
ای برده امان از دل عشاق کجایی...
نوشته شده در تاريخ 31 / 5 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

اگر سالی ز رخسار تو دورم

صبورم من، صبورم من، صبورم

)(

اگر شمعی و بال و پر بسوزی

تنورم من، تنورم من، تنورم

)(

دگر دیر است، دانستم به عشقت

قصورم من، قصورم من، قصورم

)(

ز تاریکی مگو، جانم فدایت!

ز نورم من، ز نورم من، ز نورم

)(

به جان، شرط وصالت بود روزی

جسورم من، جسورم من، جسورم

)(

ز زیبایی مگو، دیر است دیگر

که کورم من، که کورم من، که کورم

)(

خداوند دلم هستی، چو موسی...

به طورم من، به طورم من، به طورم

)(

شدم کفر تمام و جای قرآن

زبورم من، زبورم من، زبورم

)(

دگر دیوانه ی پروانه هایم

شعورم من، شعورم من، شعورم

)(

برون هیچم برای عشقبازی

درونم من، درونم من، درونم

)(

چو طومار غم مجنون و لیلا

قطورم من، قطورم من، قطورم

)(

اگر روزی دوباره وصل آید

سرورم من، سرورم من، سرورم

)(

به جز نازت، به کل نازداران

غرورم من، غرورم من، غرورم...

 

میم و حا...

 

نوشته شده در تاريخ 31 / 5 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

    آن ماه کز کنار دلم رفت، دیر رفت

    صبح آمد و ماه یگانه به زیر رفت
 
    نامد، مگر به قصد دل بی قرار من
    آمد، ولی پای به راه کویر رفت
 
    پایش به اشک شوق دل عاشقم گذاشت
    نامش به روی دیده و کنه نفیر، رفت...
 
    صیاد بود و قلب شقایق اسیر او
    در پیش خارها بنشست و اسیر رفت
 
    روزی به چشم غمزده ی ما کبیر بود
    هی رفت و رفت و رفت، نهایت صغیر رفت
 
    گفتیم جای تو وسط جنت خداست
    نشنید و رو به سوی دل زمهریر رفت
   
    گفتیم کل ثروت ما از برای تو
    با خارکی ز شهر دل ما، فقیر رفت
   
    گفتم اگر روی، ز تنم جان برون شود
    سویم به خنده گفت، بمان و بمیر!!! رفت
 
 
میم و حا...
نوشته شده در تاريخ 30 / 5 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستان

آرزومند قبولی طاعات همه ی شما عزیزان هستم و امیدوار به بخشایش خداوند...

شعر جدیدیو تقدیمتون می کنم که امیدوارم رضایت شما رو جلب کنه...

 

سر گشته و عاشق

دنبال حقایق

دل غرق تمنا

دل محو شقایق

--

درمانده به صحرا

آواره ی هر کو

افتاده به دریا

بی ساحل و قایق

--

محمل به بیابان

چون گیسوی بر باد

در همهمه ی باد

گم کرده سرادق

--

در کوه چو فرهاد

در حسرت شیرین

با چشمه ی گریان

با ناله ی صادق

--

شادم که نیازم

نازی و سکوتی!

من اشکم و شمعم

ها هایم و هق هق

--

یک سال به زاری

افتاده کناری

هر لحظه چو عمری

بی تاب دقایق

--

چون شعله و نی ها

نی آتش دل ها

آسوده نخواهم شد

آسوده و فارق

--

مجنون همه عالم

منصور همه دار

در جستجوی ماه

در مغرب و مشرق

--

طاعت به رخ او

در سجده به سویش

چون شاه و گدایان

چون بنده و خالق

--

در حسرت باران

باران نگاهی

دنبال حقایق

سر گشته و عاشق...

 

میم و حا...

 

نوشته شده در تاريخ 26 / 5 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستای عزیزم

امروز 26 مرداد 89، شعر جدیدمو تقدیمتون می کنم...

 

ز تو می خواهم ای ماه

سکوت و آهم ای ماه

--

به راه عشقبازی

پر از بیراهم ای ماه

--

فدای اشک شمعم

فدای ماهم ای ماه

--

گهی یوسف ترینم

گهی هم چاهم ای ماه

--

گهی کوهی به فرهاد

شدم، جانکاهم ای ماه

--

گهی چون آتش عشق

به جان کاهم ای ماه

--

گهی زاغه نشینم

گهی هم شاهم ای ماه

--

گهی خورشید تابان

گهی چون ماهم ای ماه

--

گهی دریای رافت

گهی خونخواهم ای ماه

--

گهی آهو به صحرا

گهی روباهم ای ماه

--

گهی در آسمانم

گهی کوتاهم ای ماه

--

به ساحل ساربانم

به یم، همراهم ای ماه

--

به وقت بت پرستی

عبادالهم ای ماه

--

بتی در سینه دارم

پرستشگاهم ای ماه...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 24 / 5 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستای عزیزم...

امیدوارم حالتون خوب باشه و وجودتون خیس از بارون رحمت رمضان شده باشه...

بارونی که از ابر رافت و حکمت خداوند جاری میشه و میاد تا تمام تیرگیها و زنگارهای آیینه ی وجود ما رو پاک پاک پاک کنه...

شعر جدیدمو که بعد از سحر امروز گفتم، تقدیمتون می کنم...

 

آسمان بی تاب و مه خواب و غم مجنون و لیلی، بی حساب

طاقت دوری تمام است و غروب و ماه و سالی بی حساب

--

ناله ی پروانه ای در گوش و اشکی بر مزار شعله هاست

آه شمعی در دل و سوز و گداز و شرح حالی بی حساب

--

آرزوی دیدن رخساره ی کوهی که جانها می گرفت

آرزوی خواب یار و دست ما، فرض محالی بی حساب

--

آرزوی خواب رویی، آبرویی، خواب چشمی، ابرویی

آرزوی خواب مویی، نیک خویی و کمالی بی حساب

--

خواب یک شب دیدن ماه تمام و قلب گیسویی به باد

خواب عمری در کنار باده ی ناب و وصالی بی حساب

--

یاد دارم وعده هایی از زمین و آسمان و ابر و باد

یاد دارم در نهادی، خنده ها و قیل و قالی بی حساب

--

یاد دارم فرش پایی بودم و خوش بودم و رویم به خاک

یاد دارم غنچه های بیت ها، چون نقش قالی، بی حساب

--

یاد دارم طالعی را کز وجود نازنینی می نمود

یاد دارم شعر حافظ، بیت ها و حال و فالی بی حساب

--

یاد دارم تازگی را، گرمی مرداد و های و هوی را

یاد دارم برگ خشک و فصل پاییز و نهالی بی حساب...

 

میم و حا...

 

 

 

نوشته شده در تاريخ 19 / 5 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

 

اسیر جادوی چشم و نقابها شده ام

خمار و مست سبو و شرابها شده ام

 

برای وصل و تمنای دیدن رویی

به راه مانده ی صبر و شتابها شده ام

 

در آسمان سوی دردانه کوکبی، نالان

فریب خورده ی ناز شهابها شده ام

 

رخ شقایق و چشم من و دل مهتاب

میان شادی خود، مات خوابها شده ام

 

در آرزوی سر زلف پر خمی بودم

خراب پیچ و فریب طنابها شده ام

 

هنوز جای نگاهی به صورت دلدار

خراب و خیره به دیوار و قابها شده ام

 

خراب پرده ی آخر ز کار فرهادم

عروس حجله نشین حجابها شده ام

 

و باز شعر غریبی ز هجر در کار است

که اینچنین ورقی در کتابها شده ام

 

میان خبط و خطا و جهنمی از عشق

حریص کنج بهشت و ثوابها شده ام

 

گناهکاری دل را چه خوش رقم زده اند

کنون اسیر حساب و کتابها شده ام

 

ز اشک شمعم و هم شکل اشک بارانم

به خاک رفتم و جنس گلابها شده ام...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 17 / 5 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستان مهربون

کم کم داریم به ماه میهمانی خداوند نزدیک میشیم و باید هرچه سریعتر به غبار روبی دلهامون بپردازیم...

امروز هم شعر جدیدیو تقدیمتون می کنم و امیدوارم براتون خوشایند باشه...

 

فصل دلتنگی دلها به دلم آمده باز

دفتر خاطره آتش، به قلمها زده باز

 

شده دل غرق تمنای وصال باران

دل ما مست می ناب سبویی شده باز

 

خبر گرمی مرداد و جفا در گوش است

خبر جادوی قلبی که شده شعبده باز

 

باز شبها هوس صومعه در خواب من است

رفته بیرون ز سرم، خاطره ی میکده، باز

 

هرچه می زد به در بسته ی دل میزد دل

مهر گردید و فسونها همه بی فایده باز

 

شده مهمان دلم، خاک مزارم تنها

شده غم بر جگرم، میهمان سرزده باز

 

رفته ایمان به کنار از سر گیسوی تو و

شده سر سلسله ی دوزخ و صد مفسده باز...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 12 / 5 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

کاش صداقت حرفهامون، موجب بشه که این حرفها شنیده و قلب های ما سرشار از حقیقت بشه...

شعر دیگه ای تقدیم به طاووس اهل الجنه...

 

جز ننگ نماندست ز نامم، آقا

یه لحظه بیا، بمان کنارم، آقا

*

دستی به روی گونه ی خیسم بگذار

بشنو سخنان نا تمامم، آقا

*

بنگر که سری به باد خجلت دادم

بنگر که دلم به غیر دادم، آقا

*

بنگر که چگونه غرق دنیا گشتم

ای وای به من، که بی تو شادم، آقا

*

آقا، همه ابرم و ز غم می بارم

چون قطره ی اشک انتظارم، آقا

*

بی خود شده از خویش و ملول از همه ام

در حسرت خاتم و عصایم، آقا

*

با جمله ی ما فیه به جنگ افتادم

با صومعه در چون و چرایم، آقا

*

تو روی سیاه و حال من را منگر

آواره ی یک راز و نیازم، آقا

*

باز آی که من بی تو سر دار شدم

پروانه ام و بی تو هلاکم، آقا...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 12 / 5 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستان

شعر جدیدم، تقدیم به ساحت امام غایب از نظر ها و شما دوستای خوبم...

 

دیشب ستاره ای به دلم داد، آگهی

پایت به شهر غمزده ی چشم می نهی

*

باب الحوائج همه ی آسمانیان

کی مژده ام به هجرت از این شهر می دهی؟

*

هر روز کار دیده ی ما بی قراری است

هر شب نظاره بر طرب زهره و مَهی

*

می شد ولی به دست تو آزاد می شدیم

یا بر سرای خویش رسد، مانده در رَهی

*

در پیش پای چون تو همه خاک تر ز خاک

بر خاک، خوشه چین و گدا زاده و شَهی

*

با یک نگاه، قلب مرا داده ای به باد

دادی به باد، کوه گران و پر کهی

*

بنگر به لطف خویش به حال محال ما

بنگر به یوسفان گرفتار در چَهی...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 10 / 5 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستای خوبیم

امیدوارم حالتون خوب باشه...

دیروز تو کتابخونه ی ملی با دو تا دوست روانشناس و کلمه شناس آشنا شدم که خیلی خوب از یه کلمه استفاده می کردن...

"کیان"

یعنی راجع به هر موضوعی صحبت می شد، 2 یا 3 بار می گفتن کیان...

امیدوارم مشتری وبلاگ حقیر بنده بشن و راجع به اشعار ضعیفم نظر بدن...

اینم یه شعر جدید...

 

شاه رفت، کاخ رفت، گدا هم رفت

ماه هست، خاک هست، خدا هم نرفت

-

یار رفت، تاب رفت، قرار هم رفت

آه هست، نور هست، صدا هم نرفت

-

روز رفت، راز رفت، طبیب هم رفت

سوز هست، درد هست، دوا هم نرفت

-

چنگ رفت، رنگ رفت، سه تار هم رفت

کوه هست، کاه هست، وفا هم نرفت

-

شعر رفت، شور رفت، شعور هم رفت

نام هست، جام هست، نوا هم نرفت

-

سال رفت، عمر رفت، نیاز هم رفت

ناز هست، ساز هست، دعا هم نرفت...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 3 / 5 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

بشر به نیمه های راه رسیده و گام های ماه شعبان هم در ابتدای کاروان بشریت در حرکته...

نیمه ی ماه شعبان نشونی ماه امید خداوند رو نشون اهل کاروان میده و بشر، غافلانه و جاهلانه، راه دیگه ای رو برای طی مسیر انتخاب می کنه...

نیمه ی ماه شعبان اشک میریزه و بی محلی آدمایی رو میبینه که ادعای اشتیاق دیدار ماه بی همتای آفرینش، همه ی وجود ریاکارانشونو پر کرده و گوش افلاک رو کر...

بی محلی آدمایی رو میبینه که اداعای ره رو بودن، داشتند حالا...

حالا تنهایی ماه و همراهی آهِ الله...

 

سلام دوستای عزیزم...

امیدوارم هرچقدر که به سالروز ولادت بقیه الله نزدیکتر میشیم، دلهامون سرشار بشه از انتظار نور.

به امید روزی که نگاه خسته ی جانهامون، مزین به جمال اون یگانه ی همه ی دوران بشه...

شعر زیر رو تقدیم میکنم به صاحب الزمان...

 

از همه عالم بگفتم در غزلهایم، بجز فخر جهان

نیمه ی شعبان رسید و انتظار و یادی از صاحب زمان

نیمه ی شعبان و مرداد و غم یار و دل و هر شب به یاد روی او

یاد طاووس بهشت و ندبه و بی تابی یک عمر اندوه گران

نسلی از شعرم به یاد میم و حا و ها و آ ها سوختند

صد غزل در مدح این بتها و صدها بیت در توصیف آن

کاش می شد یادی از طور و عصا و آتش و موسی کنم

کاش می شد گاه در دریای رحمت، می شدم یار شبان

غرق در کوه و هوای تازه و شمع و گل و پروانه ام

غافل از تنهایی خورشید گشتم در شب تار دل مستضعفان

غافل از تنهایی دردانه ی هستیّم و در حسرت عشقی تهی

غافل از نور خدایم در میان ظلمت بی انتهای آسمان

"شاید این جمعه بیاید..." در دلم چون خنجری بران شده

کاش بانگش از کنار کعبه گردد عشق جاویدان جان

هی به فکر کوهسار و یار و اغیار و رقیبان گم شدم

دور گشتم از صفای کوه خضر و پای بی کفش و مسیر جمکران

کاش وقت مرگ، آید بر سر بالین بی همراه و لبخندی زند

کاش وقت مرگ جز نامش نیاید نام دیگر در هیاهوی زبان...

 

تعجیل در فرجش صلوات

میم و حا... 

 

نوشته شده در تاريخ 2 / 5 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

مرداد، مرداد! ز تو ناله زنم من

آن عاشق دلخسته ی بیچاره، منم، من

--

یک سال به پیمانه ی خالی به عذابم

لب بر لب پیمانه ی بی باده زنم، من

--

رنجور ز بیداد تو و مردم چشمم

نالان ز ستمکارگی مرد و زنم، من

--

یک سال غریبانه پی حسرت رودم

در بادیه ی هجر به یاد وطنم، من

--

یک سال فقط ناله ی غربت به دل ماست

چون بلبل آواره ی کوه و چمنم، من

--

یک سال شدم اشک به روی گل رویش

چون ژاله ی یاس و سمن و یاسمنم، من

--

یک سال شدم کافر چشمی و نگاهی

هر روز پس از توبه ی خود، بت شکنم من

--

مرداد! ببین در عوض تیشه ی فرهاد

با قابک عکسی، بنگر در سخنم من

--

اینبار منم کوه، منم، تیشه ی شیرین

اینبار ببینید همه، کوهکنم من...

 

 

میم و حا...

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.